به کوشش: رضا باقریان موحد




 

دلم رمیده شد و غافلم من درویش *** که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
چو بی بر سر ایمان خویش می لرزم *** که دل به دست کمان ابرویی است کافر کیش
خیال، حوصله ی بحر می پزد هیهات *** چهاست در سر این قطره ی محال اندیش
بنازم آن مژه شوخ عافیت کش را *** که موج می زندش آب نوش بر سر نیش
ز آستین طبیبان هزار خون بچکد *** گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش
به کوی میکده گریان و سرفکنده روم *** چرا که شرم همی آیدم ز حاصل خویش
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر *** نزاع بر سر دینی دون مکن درویش
بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ *** خزانه ای به کف آور ز گنج قارون بیش


1.دلم گریزان و فراری شد و من بیچاره و بینوا و بی خبر و ناآگاهم از اینکه بر سر آن دل شکار شده ی گرفتار و سرگردان چه آمده است؟
2.دل عاشق من، اسیر و سرگشته ی معشوقی کمان ابرو و بی رحم است؛ به همین سبب همچون بید بر خود می لرزم که مبادا دین و ایمانم بر سر این عشق و شیدایی از دست برود.
3.من درویش که قطره ای بیش نیستم، آرزوهای گزاف و خیالات محال در سر می پروردم و در عالم گزاف اندیشی آرزو می کنم که حوصله ای به پهناوری دریا داشته باشم و دریا دل شوم و هیهات از این آرزوی خام و اندیشه ی عبث، هیهات که هویت فردی و آگاهی جزئی بشری به آگاهی و ذات الهی بپیوندد و در او فنا شود و به او بقا یابد.
4.آن مژگان گستاخ و زیبای عافیت سوز معشوق را بنازم که هر چند مانند نیش به دل فرو می رود و سبب رنجش خاطر می شود، ولی در عین حال چون آن حیات، گوارا و زندگی بخش است.
5.اگر طبیبان برای معالجه ی دل مجروح و دردمند من تلاش کنند و دستی بر آن بگذارند، از آستین آنها هزاران قطره خون خواهد چکید.
6.با حالتی گریان و شرمسار به کوی میخانه و محفل رندان می روم، چرا که از حاصل کار و عمل خود پشیمانم و در عالم رندی هنری از خود نشان نداده ام، بنابراین در پیش رندان دیگر شرمنده ام.
7.ای درویش!به خاطر این دنیای فانی و زودگذر و روزگار بی وفا با دیگران جنگ و جدال نکن که نه عمر خضر و نه دارایی های اسکندر هیچ کدام جاوید و ماندگار نبودند و نخواهند بود.
8.ای حافظ!برآوردن آرزوها همیشه ممکن نیست.دست هر عاشق گدا و درویشی به کمر معشوق نمی رسد.برای رسیدن به این وصال، گنیجنه ای که ارزش آن بیش از گنج قارون باشد، لازم است.یعنی تنها با چنین گنجی است که می توان به وصال یار رسید.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول